جویباری از اشک
در میان خاطره ها جاری ست
شاید آن سوی پاییز
کسی دلتنگ است
رضوان - ح
جویباری از اشک
در میان خاطره ها جاری ست
شاید آن سوی پاییز
کسی دلتنگ است
رضوان - ح
بی آنکه بخواهم تظاهرکنم باید بگویم پروفسور لیدن براک مرد
خوبی بود،ولی هرچه زمان می گذشت بیشتربه صورت یک آدم
غیرمعمولی درمی آمد.اواستاد دانشگاه یوهانیوم بود وهرگاه که از
حالت معمولی اش خارج میشد مقاله ها و نوشته های علمی خود
را در زمینه ی معدن شناسی فراهم می کرد.متاسفانه عموی من
نمی توانست به خوبی اشخاص دیگرحرف بزند.زمانی که مقاله
هایش را برای حاضرین می خواند یا سخنرانی می کرد،اغلب
به طورناگهانی زبانش به لکنت می افتاد و آن وقت برای اینکه
کلمه ی مخصوصی را ادا کند دچار زحمت میشد و دهانش طوری
بازمی ماند که انگار می خواهد برای موضوع مهمی سوگند بخورد.
خیلی ها به این نقطه ضعف عمویم پی برده بودند.دانشجوها و
شاگردانش هم به دنبال فرصتی بودند که این دست پاچه شدن
وازجا دررفتن را دراوببینند و دسته جمعی به خنده بیافتند،
ولی خب همه می دانند که این کار پسندیده ای نیست،حتی
اگر در کشورآلمان و شهر هامبورگ باشد.
بخشی از کتاب سفر به مرکز زمین
نویسنده : ژول ورن
و شایسته این نیست
که باران ببارد
و در پیشوازش
دل من نباشد
و شایسته این نیست
که در کرت های محبت
دلم را به دامن نریزم
دلم را نپاشم
محمدرضا عبدالملکیان
ه تنهاترین حرف الفباست.
رضوان - ح
یاد تو و گرمی خاطره هایت
سرما را از خاطر پاییز برده است
رضوان - ح