کوچه های آبی احساس

ادبی - هنری

کوچه های آبی احساس

ادبی - هنری

به نام خالق هنر و زیبایی


شبی از پشت یک تاریکی نمناک و بارانی
تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم
پس از یک جست و جوی نقره ای
در کوچه های آبی احساس
تو را از بین گلهایی که در تنهاییم روئید
با حسرت جدا کردم

آخرین مطالب
نویسندگان
  • ۰
  • ۰

بی آنکه بخواهم تظاهرکنم باید بگویم پروفسور لیدن براک مرد

خوبی بود،ولی هرچه زمان می گذشت بیشتربه صورت یک آدم

غیرمعمولی درمی آمد.اواستاد دانشگاه یوهانیوم بود وهرگاه که از

حالت معمولی اش خارج میشد مقاله ها و نوشته های علمی خود

را در زمینه ی معدن شناسی فراهم می کرد.متاسفانه عموی من

نمی توانست به خوبی اشخاص دیگرحرف بزند.زمانی که مقاله

هایش را برای حاضرین می خواند یا سخنرانی می کرد،اغلب

به طورناگهانی زبانش به لکنت می افتاد و آن وقت برای اینکه

کلمه ی مخصوصی را ادا کند دچار زحمت میشد و دهانش طوری

بازمی ماند که انگار می خواهد برای موضوع مهمی سوگند بخورد.

خیلی ها به این نقطه ضعف عمویم پی برده بودند.دانشجوها و

شاگردانش هم به دنبال فرصتی بودند که این دست پاچه شدن

وازجا دررفتن را دراوببینند و دسته جمعی به خنده بیافتند،

ولی خب همه می دانند که این کار پسندیده ای نیست،حتی

اگر در کشورآلمان و شهر هامبورگ باشد.

 

 

بخشی از کتاب سفر به مرکز زمین

نویسنده : ژول ورن

  • ۹۸/۰۹/۱۵
  • رضوان - ح

برگی از یک کتاب

نظرات (۳)

  • نیکان نیک منش
  • سلام.

    روایت خوبی بود.

  • دنیا غلامی
  • درود دعوتی گلم

    درود زیبابینی گلم

     

    سپااااس ازحضور سبزت

     

    شادباشی وخوب

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی