کوچه های آبی احساس

ادبی - هنری

کوچه های آبی احساس

ادبی - هنری

به نام خالق هنر و زیبایی


شبی از پشت یک تاریکی نمناک و بارانی
تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم
پس از یک جست و جوی نقره ای
در کوچه های آبی احساس
تو را از بین گلهایی که در تنهاییم روئید
با حسرت جدا کردم

آخرین مطالب
نویسندگان
  • ۰
  • ۰

بخواب هلیا

بخواب هلیا،دیر است.دود دیدگانت را آزار می دهد.دیگر نگاه هیچ کس 

بخارپنجره ات را پاک نخواهد کرد.دیگرهیچ کس از خیابان خالی کنار

خانه ی تو نخواهد گذشت.چشمان تو چه دارد که به شب بگوید؟ سگ ها 

رویای عابری را که ازآن سوی باغ های نارنج می گذرد پاره می کنند.

شب از من خالی است هلیا.گل های سرخ میخک،مهمان رومیزی طلایی 

رنگ تو هستند،اما گل های اطلسی شیپورهای کوچک کودکان.عابر

در جست و جوی پاره های یک رویا ذهن فرسوده اش را می کاود.

آنها که تا سپید صبح بیدار می نشینند ستایشگران بیداری نیستند.

 

بخشی از کتاب بار دیگر شهری که دوست می داشتم

نویسنده : نادر ابراهیمی

  • ۹۸/۰۸/۳۰
  • رضوان - ح

برگی از یک کتاب

نظرات (۲)

  • سپیده طالبی
  • چه غمگنانه بود

    درودها نازنین بانو

    قشنگ بود :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی