کوچه های آبی احساس

ادبی - هنری

کوچه های آبی احساس

ادبی - هنری

به نام خالق هنر و زیبایی


شبی از پشت یک تاریکی نمناک و بارانی
تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم
پس از یک جست و جوی نقره ای
در کوچه های آبی احساس
تو را از بین گلهایی که در تنهاییم روئید
با حسرت جدا کردم

آخرین مطالب
نویسندگان
  • ۰
  • ۰

سیم آخر

 

 

به سیم آخر زد،دچار برق گرفتگی شد.

 

رضوان - ح

  • ۹۸/۰۸/۱۲
  • رضوان - ح

کاریکلماتور

نظرات (۵)

  • نویسنده وبلاګ
  • سلام دوست عزیز لطفا از وبلاگم دیدن کنید

  • سایه های بیداری
  • با سلام و عرض ادب

    داشتم نوشته های شما را دوباره مرور میکردم .

    برخی از انها انصافاً بسیار زیبا و دلنشین و ستودنیست .

    مثل :

    « نگاهت چنان سرد بود که قندیل بستم »

    و یا :

    « چنان غرق رویاهایم شدم که سیل مرا با خود برد »

    و ......

    تا آنجا که دانسته های ناچیز بنده اجازه میدهد ،

    اینگونه نوشتار را می بایست در زمرۀ کاریکلماتور پنداشت

    که معنا و مفهوم جمله را زیبایی خاصی می بخشد

    که یک جمله و نثر معمولی از آن بی بهره است .

    همانطور که مستحضر هستید

    اولین بار پرویز شاپور این اصطلاح را ابداع

    و نوشته های خویش را منتسب بر آن نمود .

    وی در سال 1347 در مجله ای به نام خوشه

    با ابتکار در نشر اینگونه نوشته ها

    بدعتی نو در نوشتار به جا گذاشت که میتوان گفت

    که یکی از صنایع زیبای ادبی معاصر می باشد .

    چند نمونه کاریکلماتور ساده :

    « فاصلۀ دو باران را سکوت ناودان پر میکند »

    « غم ، کلکسیون خنده ام را به سرقت برد »

    « باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده ، به آبپاش مرخصی داد »

    و حالا چند نمونه کاریکلماتور غیر ساده و یا شاید ابهامی :

    « به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد »

    « با گذاشتن سند ، پدرش را در آوردم »

    « شیشۀ اسید را ( باز ) کردم »

    « گزینه های روی میز عبارت بود از : پرداخت پول شام / شستن ظزفها »

    « دستۀ تبر ، کوفی ترین خویشاوند درخت است »

    و ...................

    اگر دوست داشتید و مایل بودید ممنون میشوم اگر نظرتان را در مفهوم چند خط بالا

    ( منظورم همان ابهامی هاست ) با خصوصی یا عمومی بیان بفرمائید .

    ( خب نوعی چالش است دیگه . چرا چپ چپ نگاه میکنید ؟ )

    ....................

    این همه داستان سر هم کردم که بگویم دست مریزاد .

    و گویا گفتم .

    و اما این نوشتۀ شما :

    « به سیم آخر زد ، دچار برق گرفتگی شد »

    این جمله در دستۀ ابهامی های شما قرار میگیرد و بسیار زیباست .

    اما می خواهم تقاضا کنم کمی بیشتر در موردش دقت بفرمائید

    و ببینید با کم و زیاد و یا پس و پیش کردن کلمه ای در این جمله ،

    می توان زیباتر از اینی که هست نوشت یا نه ؟

    همین .

    سپاسگزارم

    دوشنبه 13 ابان 98

    پاسخ:
    سلام 

    از اینکه نظرتون رو در مورد این مطلب عنوان کردید بی نهایت ممنونم

    نگاه شما زیباست

    در موردش فکر میکنم و شاید بتونم تغییری در این جمله ایجاد کنم

    کاریکلماتورهای استاد سهراب گل هاشم رو هم مطالعه بفرمایید،بسیار زیبا هستند

    و اما نطر من راجع به مفهوم کاریکلماتورهای ابهامی که اشاره کردید :

    به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد

    (فرد نابینا با چشم دل می بیند)

    شیشه ی اسید را (باز) کردم

    (اسید و باز ضد هم هستند)

    دسته ی تبر کوفی ترین خویشاوند درخت است

    (حتی نزدیک ترین افراد هم می توانند دشمن آدم باشند) و در زمره کاریکلماتورهای تلخ قرار می گیرد



  • پرینازم ...
  • چقدر جالب وقابل تامل

    پاسخ:
    ممنون دوست عزیز

    خوش اومدید
  • سایه های بیداری
  • با احترام و سلامی دوباره :

    نخست : سپاسگزارم از شما که خط خطی های بنده را در نظرگاه ، لایق پاسخ دانستید .

    دوم : زیبایی نگاه من ،  پژواک زیبایی کلام شماست .

    سوم : بدون تغییر در ساختار کلامتان نیز ، نوشته هایتان دلنشین و زیباست . و الزامی به تغییر نیست .

    چهارم : اطاعت امر شد و زیبایی کلام سهراب گل هاشم را مشاهده و شمیم عطر آگین آن را ، آرایۀ مشام خویش نهادیم .

    پنجم : نظر خردمندانۀ شما را در مفهوم چند جملۀ ارائه شده ، با جان و دل بلعیدیم . ( نخندید لطفا . شما هم اگر چیزی را دوست داشته باشید ، نمیخورید . می بلعید )

    و اما :

    پاسخ اندیشمندانۀ سهراب گل هاشم در روزنامۀ خراسان 6 اردیبهشت 1396 برای ساده اندیشان برنامۀ « قند پهلو » ی صدا و سیمای همیشه عاری از اندیشه را هنوز به یاد دارم . پاسخ سهراب گل هاشم را می توانید با یک جستجو در گوگل خان بیابید .

    دو کارشناس آن برنامۀ بی سر و ته ( شهرام شکیبا و ناصر فیض ) فرمایشها فرمودند در مورد کاریکلماتور و به زعم خود و کوشیدند ثابت کنند که این نوع از ادبیات ( کاریکلماتور ) فاقد ارزش و از بی اطلاعی و تنبلی گویندگان و نویسندگان آن ناشی میشود .

    آقای شکیبا افاضه فرمودند : « کارهای آقای شاپور یک قدم با نبوغ شعری فاصله دارد . یک پایش توی شعر است و پای دیگرش در نثر . به نظر من حاصل تنبلی شاعرانه ای است که در قالبی نادرست ریخته شده . این کشف اگر در قالب درستش ریخته شود ، یک اتفاق است و گرنه یک کودک نارس است . به نظرم اتفاقی بود که با آقای شاپور متولد شد و با خود ایشان از دنیا رفت . بقیه هم دارند با دستگاه ( منظورش شبیه دستگاههای بیمارستان است که به بیمار وصل میشود ) این پدیده را زنده نگه میدارند »

    و جناب ناصر فیض : « آیا دقت کردید که اغلب کاریکلماتور نویسان ، در عرصه های دیگر ادبی ، توانایی خاصی ندارند ؟ »

    جنابان شهرام شکیبا و ناصر فیض ، کارشناسان برنامۀ بی محتوای « قند پهلو » با آن همه ادعای دانایی ، هنوز واقف نیستند که « گلستان » سعدی یک نثر است و « بوستان » وی ، یک نظم . و تألیف گلستان نشانۀ عجز سعدی نیست . بلکه اگر انصاف داشته باشیم ، گلستان وی ، سر از بوستانش می باشد . اگر چه این یکی نثر است و آن دیگر ، نظم .

    ببینید :

    بزرگی را پرسیدند : با جندین فضیلت که دست راست را هست ، خاتم ( انگشتر یا مُهری که در قدیم ، بزرگان بر انگشت میکردند ) ، در انگشت چپ چرا کنند ؟

    گفت : ندانی که اهل فضیلت همیشه محروم باشند ؟

    حالا عالی جنابان مدعی ، همین جمله را به نظم آورند ببینیم بهتر از این میتوانند ؟

    جناب ناصر فیض انتظار دارند هر کسی که پزشکی بداند ، می بایست دانای همۀ عرصه های پزشکی باشد . مثلا یک دندان پزشک حتما باید پزشک جراح مغز و اعصاب و حتی پزشک زایمان نیز باشد و به زعم و فرمایش جناب ناصر فیض ، باید مدعی باشیم که اغلب پزشکان ، در عرصه های دیگر پزشکی ، توانایی خاصی ندارند . 

    یعنی اگر یک پزشگ متخصص گوش و حلق و بینی ، نتواند قلب یک بیمار را عمل کند و یا نتواند عمل سزارین را بر روی یک خانم باردار انجام دهد ، توانایی پزشکی خود را از دست میدهد .

    این جملۀ سهراب گل هاشم را ببینید :

    « شاید غیبت ، همان مشروح اخبار است »

    باید از جنابان شکیبا و فیض پرسید که با کدام نوع شعر ( غزل - مثنوی - قطعه - رباعی - ترجیع بند - و ... ) می توانستید به این سادگی و به این کوتاهی ، دروغهای صدا و سیما را با عنوان « مشروح اخبار » معرفی کنید ؟

    و یا این جمله :

    « اگر زندان نبود ، از دست این آزادی به کجا پناه می بردیم ؟ »

    به غیر از مفهوم اصلی جمله که یافتنش به عهدۀ خواننده است ، واقعا اگر زندان خفگان و سکوت و تنهایی نبود ، باید به کجا پناه می بردیم از این آزادی های سفارشی که امثال شکیبا و فیض در بستر آن لمیده اند ؟

    همین .

    آدینه 17 آبان 98

  • سپیده طالبی
  • سلام نازنین رضوان

     

    من کِشم ،
    بر سیمِ آخر با کمانِ دلبری
    کوچه باغی را روم
    محو گردم در فضای
    رامشِ نخجیرگانْ ‌چشمانِ تو !

    سپیده

    درود بر شما و شعرتان نازنین

    پاسخ:
    سلام بانو جان

    ممنون از لطف شما

    بسیار زیبا

    کاریکلماتور بود نه شعر

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی