من برگی زردم
که در دستان پاییز سرگردانم
گاه روی یک نیمکت چوبی ام
یا که زیر پای رهگذری
خرد می شوم
می شکنم
عاقبت گوشه ای
از این زمین سرد
آرام می گیرم
رضوان - ح
از آسمان شعر تو
به یادگار ستاره ای چیدم
مهتاب تبسمی کرد
جلوه ی دیگری
از شب نمایان شد
از آسمان
باران که نه
عشق می بارد
لحظه هایم آبی ست